ساعت آخر بود، دخترک گوشه کلاس تنها و آرام نشسته و به چهره مهربان معلم ؛چشم دوخته. يکي از بچه ها مي خواهد چيزي بخورد که معلم مي فهمد. با مهرباني مي گويد : بچّه هازنگ آخره! اگه سر کلاس چيزي بخورين نمي تونين توي خونه غذاي خوشمزه مامانتون رو بخورين! چند نفر با خنده و شوخي مي گويند اگه غذا نداشتيم چي؟
دخترک در گوشه کلاس آرام زمزمه مي کند: اگه مامان نداشتيم چي ... ؟!!!